يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۰۲ ب.ظ
از دل آشیانه ها آن روز
باد ها فوجی از پر آوردند
از لب رود ، تا عطش ، تا خاک
بوی خون کبوتر آوردند
ظهر آن روز ، روز شاهد بود
آن چه را بر زمین ما رخ داد
آسمان نیز خوب یادش هست
تشنگان را چگونه پاسخ داد
ظهر آن روز دشمنان چون خار
بر تن سنگ وخاک روییدند
با هراس از شکفتن باران
ابر ها را از آسمان چیدند
در دل خویش گریه می کردند
ابر ها با نگاه بغض آلود
اشکی از چشم شان نمی جوشید
خیمه چشم انتظار باران بود