پهن کنید اشک مرا پای محرم
یوسف بیزار تو بازار ندارد
عاشق تو از خود اختیار ندارد
مات نگاهت شده تا صبح قیامت
آینه هم فرصت تکرار ندارد
کرده بلندم سری که حلقه به گوش است
جرأت پرواز مرا دار ندارد
پشت هر دری که بوده نام تو رفتم
دربدری شما که عار ندارد
خواستن کرببلایت شده کارم
تذکره ای کن حواله کار ندارد
بهتر آنکه از دهنِ آب بیفتد
آن لبی که از حرم، غبار ندارد
نخل اگر نخل جگر دار تو باشد
جز جگری پاره پاره بار ندارد
پهن کنید اشک مرا پای محرم
سینه زنت روز و شب قرار ندارد
شاعر : رضا دین پرور