آمدم، نبودی
يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ب.ظ
برادرم من آمدم تونبودی
اماطلائیه بود و آسمان
شلمچه بود و نیزار
جزیره بود و نخلستان
اما همه رنگ خاک بودند
رنگ لباسهای خاکیت
نخلهای بی سر بود
تجلی پیکر بیسرت
نیزار در صدا بود
صدای کمیلت
خورشید چون سابق می تابید
ولی فانوس های سنگرت را میدیدم
افسوس که مردمک های چشم گناه کرده ام
نتوانست اشک های خونینت راببیند
وصورت سیاهم از گناهی
روی دیدن ندارد
اما یک دعا ازتو طلب می کنم
که اگر دوباره دراین بیابان آمدم
از بوسیدن شیشه قاب عکست خجالت نکشم
ای کاش از ما نپرسند که بعد شهدا چه کردیم...بدی کردیم، خوبی یادمان رفت
ز دلها لای روبی یادمان رفت
به ویلای شمالی خو گرفتیم
شهیدان جنوبی یادمان رفت . . .
خدایا ما آدمای فراموشکاری هستیم،کمکمون کن شرمنده خون شهدا نباشیم.
- ۹۳/۱۲/۱۰
باسلام مطلب شما در سایت نقل قول انتشار یافت
برای نشر سریعتر مطالب خود بما پیوندید.و مطالب خود را از طریق ورود به سایت و انتخاب گزینه ارسال مطالب برای ما ارسال کنید
باتشکر نقل قول