چقدر دیگه داغ و چقدر دیگه اشک
خدایا این یه بارو فقط گوش کن
تورو به غم و حرمته آدما
صدای مارو به مسئولا برسان..
چقدر میشه طاقت بیاریم مگه
خدایا از دلم فقط پروانه ها خبر دارن
سوختم، و ساختم کیا از دلم خبر دارن
چقدر میشه ساکت بمونه بشر
از این آب وهوای خاکی لعنتی
چی میمونه جز آلودگی ِ دل چشم تر
خدایا ببین داریم چی میکشیم
لباش میخنده ولی چشاش پر اشکه
خدایا انصافه آدما دیگه نفس نمیکشن
تو این نسل کشی نه فقط آدما
زمین هم داره دیگه درد میکشه
یکی دست و پا میزنه توخاک کارون
یکی روزشو مثل ِخاک میکنه سپر
میگن مرگ یه مادر پیش بچه هاش
خوده ماتمو جون به لب میکنه
نگاه کن پدرجان به سر گشته است
تو خونه خودش دست و پا میزنه
نگاه کن یه نوزاد تو بیمارستان
داره مادرشو هی صدا میزنه..
صدای یه دخترکه هست چشم به راه
دعا میکنه واسه ی مادر و باباش
همون که لباس خاکی آدما
میشه زخم کاری واسه گریه هاش..
شاعر:سیدعبدالله عابدین مطلق