زیر ایوانت اگر روزی کبوتر می شدم
آنقدر پر می زدم در خون که پرپر می شدم
آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانه ها
کاش چون پروانه در آتش شناور می شدم
کاش در هنگام توفان سیاه نیزه ها
مرهمی بر زخم خونین برادر می شدم
ای سر انگشت جنون در فصل رقص عاشقان
زخمه ای گر می زدی تا شعله ور تر می شدم
سوی تو پر می زدم، با بوی تو پر می زدم
از شمیم روح انگیزت معطر می شدم
با برادر گفت زینب:کاش بی تو در جهان
مرغ بی پر، باغ بی بر، نخل بی سر می شدم
در حریم تو کبوترها به باران می رسند
گر به کویت راه می بردم کبوتر می شدم . . .
***حبیب الله بخشوده***