سمت مقتل می رود این دستهای سینه زن
می زنی قطعاًصدایم بین نوکرها، به نام
روی چشم من قدم که می گذارد اشکهام
بوی تربت می دهد این سجده های گریه دار
می دهم جان در برت انگار بعد السلام
عطر سیبی از نفسهای دعایم می وزد
می دهم بر تو سلام این بار هم از پشت بام
دود اسفند محرم، شال مشکی، پیرهن
خوب شد آورده ام یک سال دیگر هم دوام
نوحه و شورو دو دم دارند بر سر می زنند
واجب عینی است حالا گریه کردن بر کدام؟
سمت مقتل می رود این دستهای سینه زن
آه از کرببلا و کوفه و بازار شام
السلام ای معجر و پوشیه و چادر سیاه
السلام ای التماس محملی والا مقام
دورازچشمی که افتاده به این صحرای خشک
بر زمین بگذار امشب اشک را با احترام
شاعر : رضا دین پرور