شکر خدا که بال و پری داده ای مرا
نام و نشان معتبری داده ای مرا
من یک گدای بی سر و پا بودم و شما
یک آبروی مختصری داده ای مرا
اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست
شکر خدا شما جگری داده ای مرا
نان و نوای من همه از روضه شماست
از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا
امسال هم که هیئت تان پا گرفته است
شکر خدا که چشم تری داده ای مرا
من آمدم که گریه کن غربت ات شوم
در گوش جان من خبری داده ای مرا
ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم
در روضه مژده سفری داده ای مرا
ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات
شکر خدا که گوش کری داده ای مرا
من طاقتم کجاست که گودال می بری؟
اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا
مهدی صفی یاری